جدول جو
جدول جو

معنی کش کردن - جستجوی لغت در جدول جو

کش کردن
(رَ جَ / جِ گَ دی دَ)
به مرغان کش گفتن. (یادداشت مؤلف). راندن مرغ با آوای کش، کش گفتن به شاه شطرنج. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غش کردن
تصویر غش کردن
خیانت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شک کردن
تصویر شک کردن
در امری شبهه و تردید پیدا کردن، به شک افتادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشت کردن
تصویر کشت کردن
کاشتن، زراعت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غش کردن
تصویر غش کردن
در پزشکی از حال رفتن به سبب هیجان حاد یا بیماری قلبی، بیهوش شدن، برای مثال زآن شراب ناب بی غش ده که اندر صومعه / صوفی صافی برای جرعه ای غش می کند (سلمان ساوجی - ۳۰۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کز کردن
تصویر کز کردن
کنایه از خود را جمع کردن و در خود فرو رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غش کردن
تصویر غش کردن
بیهوش شدن از خود رفتن جمردن (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کز کردن
تصویر کز کردن
چون محزونی یا بیماری در خود فرورفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کج کردن
تصویر کج کردن
خم کردن، پیچانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کر کردن
تصویر کر کردن
بچه های بسیار تولید کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشت کردن
تصویر کشت کردن
کاشتن زراعت کردن: (رنج بردی کشت کردی آب دادی بر درو گرت دونی از حد خامی در آید گو در آی) (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تولید کف شدن، عشقی شدن، یا کف کردن دهان. پدید شدن کف بر اطراف دهان: (از بس حرف زدم دهانم کف کرد)، (بسیار سخن گفتم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم کردن
تصویر کم کردن
کاستن مقابل افزودن زیاد کردن، (کشتی) تنزل کردن مقابل زیاد کردن: (کرده کم از نگهت هر صنم گلبو یی زده زانو بزمین پیش تو هر آهو یی)، (گل کشتی)
فرهنگ لغت هوشیار
خوش کردن لطیف کردن: همانا بر آمد یکی باد خوش ببرد ابر وروی هوا کردگش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وش کردن
تصویر وش کردن
سره کرد بی غش ساختن: (عشق بودارگنج پنهان فی المثل نقد خود را کرده است وش از ازل) (شاه داعی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هش کردن
تصویر هش کردن
بیدار کردن، هشیار کردن، بانگ صاحب حیوان چهارپا برای راندن او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شک کردن
تصویر شک کردن
تردید، ارتیاب، به شک افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آش کردن
تصویر آش کردن
دباغی کردن پیراستن چرم دباغت
فرهنگ لغت هوشیار
یافتن، آشکاراندن آشکار کردن آشکار ساختن پیدا کردن: یکی جریده اعمال خود نکردم کشف هزار کس را کردم بمدح (حساب) مستغرق. (انوری)، بر طرف کردن زایل کردن: اگر امروز سد این ثلمت و کشف این کربت نکنیم فردالله ما را از انقیاد و تتبع مراد او چاره نباشد، (مرز بان نامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وش کردن
تصویر وش کردن
((وَ. کَ دَ))
بی غش ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آش کردن
تصویر آش کردن
((کَ دَ))
دباغی کردن، پیراستن چرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کف کردن
تصویر کف کردن
((کَ کَ دَ))
تولید کف شدن، عشقی شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشش کردن
تصویر کشش کردن
((~. کَ دَ))
پیکار کردن، نبرد کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غش کردن
تصویر غش کردن
((غِ. کَ دَ))
خیانت کردن، ناراستی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غش کردن
تصویر غش کردن
((غَ. کَ دَ))
بیهوش شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشف کردن
تصویر کشف کردن
یافتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شک کردن
تصویر شک کردن
Doubt
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از غش کردن
تصویر غش کردن
Swoop
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کج کردن
تصویر کج کردن
Tilt
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کشف کردن
تصویر کشف کردن
Discover
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کشف کردن
تصویر کشف کردن
descobrir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کج کردن
تصویر کج کردن
inclinar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شک کردن
تصویر شک کردن
сомневаться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از غش کردن
تصویر غش کردن
пикировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شک کردن
تصویر شک کردن
zweifeln
دیکشنری فارسی به آلمانی